ارزشسنجي معرفتي در قرآن کريم (1)
چکيده
پژوهش درباره مقوله معرفت، و مؤلفهها و مسائل حول آن، از دغدغههاي مهم و بنياديني است که در دانشهاي معرفتشناسي، فلسفه، منطق، تفکر نقدي و فلسفه علم مطرح ميشود. قرآن کريم نيز که کتاب الهي و منشور هدايت است، به اين مباحث پرداخته و از ارزش و ارزشسنجي معرفت و ديگر مسائل آن سخن گفته است که هر يک درخور پژوهشي مستقل است. اين نوشتار با سيري جامع در قرآن کريم، به جمعآوري معيارهاي اين مصحف شريف در عيارسنجي معارف و احتجاجات بشري پرداخته است. قرآن در سه سطح و ساحت به اين مهم نظر دارد: يکي به لحاظ ميزان اعتقاد فرد به باور خود و مطابقت آن با واقع (سنخ معرفت) مانند يقين، ظن و...، ديگري به لحاظ راه اکتساب و پشتوانه باور (شاهراههاي اکتساب معرفت) مانند پيروي از هواي نفس، تقليد و... و سوم به لحاظ شيوه احتجاج و تبيين مدعا (بررسي موردي) مانند مغالطات، تکذيب و....مقدمه
مباحث معرفتشناختي از بنيادي ترين و تأثيرگذارترين بحثها در مسائل فلسفي و علمي است. طرح موضوع معرفت و مسائل درباره آن در قرآن کريم نيز نشانگر اهميت اين موضوع و عنايت کلام الهي به آن است. در قرآن به جنبههاي گوناگوني از معرفت پرداخته شده است؛ از جمله منابع معرفت، موانع معرفت، انواع معرفت، ابزار معرفت، ارزش معرفت و... که هر يک از آنها مجالي وسيع براي پژوهش است تا هم مباني قرآن در اين زمينهها استخراج شود و هم با معرفتشناسي مصطلح و رايج، بحثهاي تطبيقي صورت گيرد.يکي از مباحث مهم معرفتي در قرآن کريم، ارزش سنجي اعتقادهاست و قرآن به تبيين معارف ممدوح و مذموم پرداخته است. اين بحث در رشتههاي علمي ديگر از جمله منطق، معرفتشناسي و تفکر نقدي نيز مطرح است. اين کتاب آسماني هم معرفتهاي بشري را ارزيابي و شيوه اکتساب آنها را داوري نموده و هم سبک و سياق خود براي توليد و انتخاب معارف را توصيه کرده است. اين پژوهش، ارزشسنجي معرفتي قرآن را در سه ساحت بررسي کرده است: 1. به لحاظ حالت رواني صاحب باور و نيز ميزان همخواني باور با واقع که شامل يقين، علم، اطمينان، ظن، وهم، شک و... ميشود؛ 2. به لحاظ پشتوانه معرفت و شاهراههاي اکتساب باور است؛ به اين معنا که قرآن، صفاتي مانند تقليد، تعصب، هواپرستي و... را نکوهش کرده و باورهاي حاصل از آنها را مردود شمرده و در مقابل، پيروي از خدا، رسول، قرآن و... را تأييد کرده است؛ 3. سبک بيان و سياق استدلال صاحب معرفت است که براي اکتساب باور خود و نيز بيان آن، چه شيوهاي را در پيش ميگيرد. به ديگر سخن، سبک مطلوب استدلال قرآن، امري است که از ارائه ملاکهاي سلبي و اثباتي آيات وحي براي ارزيابي ادعاهاي ديگران به چنگ خواهد آمد.
اين پژوهش ابتدا به طرح اين مسئله در دانشهاي ديگر، اشارهاي کرده، سپس سبکهاي ارزيابي قرآن کريم را بررسي خواهد نمود.
1. طرح بحث در ديگر رشتههاي علمي
1-1. منطق (Logic)
منطق يکي از رشتههاي علمي باسابقه و پردامنه در ميان علوم بشري است که حتي آن را مستور در نهاد همه انسانها دانستهاند که قواعد آن را ناخودآگاه به کار ميگيرند. اين فن، يکي از عهدهداران مهم ارزشسنجي معرفتي است و قواعد آن، ميزان و معياري در معارف بشري هستند که سقيم را از صحيح بار ميشناساند و تعريف منطق و ساختار مسائل آن، نشانگر اين وظيفه خطير منطق است. در تعريف اين دانش - که معمولاً به غايت آن هم اشاره ميشود - آمده است: «آلة قانونية تعصم عن الخطأ في الفکر» (مظفر، 1424 ق، ص 8). منطقدانان شهير و متقدم، همچون بوعلي و خواجه نيز منطق را با عبارات مختلفي قريب به مضمون همين تعريف شناساندهاند. مرحوم سبزواري هم چنين سروده:
قانن آلي يقي رعايته *** عن خطأ الفکر فهذا غايته
(سبزواري، 1384، ج 1، ص 21).
در تعاريف دانشمندان غربي از اين فن، بر رسالت ارزشسنجي آن تأکيد شده است؛ چراکه منطق را دانشي براي تمييز ميان استدلال معتبر (Valid) از نامعتبر (Invalid) و ارزشيابي انواع گوناگون استدلالها و ادعاها ميدانند (Audi, 2006, p326/ Brody, 1967, p547)؛ بنابراين منطق عهدهدار جلوگيري از ورود خطا به عرصهي فکر است و با قواعدي که به دست ميدهد، ذهن را در فرآيند اکتساب باورها راهنمايي ميکند، پس منطق ميزاني براي سنجش معرفت است. نشانهي ديگري که اين ويژگي منطق را روشنتر ميکند، نگاه به ساختار و مسائل منطق است. موضوع اين فن، معرف و حجت است و در قسم حجت، به ماده و صورت استدلال ميپردازد. در قسم مواد، انواع قضايا بررسي ميشود و قياسهاي مؤلف از آنها در برهان، خطابه، شعر، جدل و مغالطه منحصر ميگردد. در قسم صورت نيز قياس، استقرار و تمثيل طرح ميشود و اقسام هر يک از آنها و موارد مُنتج و غيرمُنتج از يکديگر بازشناسانده ميگردد تا هر فرد در فرآيند اکتساب معرفت و نيز اثبات آن دچار لغزشهاي فکري نشود؛ مثلاً قياس اقتراني شکل اول در صورت جزئيه بودن کبرا، استقراي غيرتام، تمثيل، مغالطه و... از موارد برنتافتني منطق است. همه اين قواعد به منزله ميزاني عادل در عيارسنجي افکار و عقايد انسانها هستند (جوادي آملي، 1387، ص 22).
1-2. معرفتشناسي (Epistemology)
دانش معرفتشناسي از مهم ترين و بنيادي ترين رشتههاي علمي است و هرچند اثباتاً پس از بسياري از مسائل عقلي قرار ميگيرد، ثبوتاً بر همه آنها مقدم است. معرفتشناسي دانشي است که به مباحث درباره معرفت و توجيه ميپردازد (Pojman, 1999, p1) و در يک جمله، دانش توجيه باورهاست (فعالي، 1379، ص 29). توضيح اينکه موضوع اين دانش، معرفت است و معرفت در تعريف مشهور خود «باور صادق موجه» است. معرفتشناس بيشتر بر عنصر توجيه خيمه ميزند و سعي ميکند تا معياري براي توجيه باورها دست دهد. توجيهپذيري و توجيهناپذيري باورها و بررسي نظريههاي مبناگرايي (Foundaitionalism) و انسجامگرايي (Coherentism) از مهم ترين اين مباحث است. معرفتشناسي و منطق همخانوادهاند و از خوان مباحث همديگر بهره ميبرند.در مباحث اين دانش، ارزش باور به قراين و شواهد دال بر آن است که البته مبناي متعددي در آن وجود دارد و هر يک معياري براي توجيه يا معناي قرينه به دست ميدهند. عدهاي سخن از عقلانيت حداکثري (Strong Rationality) و اخلاق باور (Ethucs of Belief) سر ميدهند و عدهاي رهيافتهاي دروني افراد را حجت ميدانند. با اين همه، بر ملاک داشتن ارزش باور متفقالقول هستند. ارزشسنجي معرفتي در اينجا همچنين با بررسي منابع، ابزار، انواع و شيوه اکتساب معرفت صورت ميگيرد؛ البته برخي از پژوهشگران، احراز مطابقت قضيه با واقع (صدق) را مهم ترين مسئله اين دانش دانسته، از آن با «معيار ارزيابي معرفت» ياد کردهاند (حسينزاده، 1382، ص 71).
1-3. تفکر نقدي (Critical Thinking)
يکي از دانشهاي نوبنيان که از آبشخور منطق، معرفتشناسي و فلسفه علم بهره ميبرد، تفکر نقدي است که روش مواجهه با انديشهها و ارزيابي افکار و عقايد را ميآموزد (خواص، 1388، ص 19). اين دانش، روش تکنيکهاي متفاوتي را مينماياند تا هم براي تبيين معرفت خود و هم براي ارزيابي معارف ديگران از آنها استفاده کنيم. عمدهترين مباحث اين رشته، بررسي مغالطات است که البته در دانش منطق هم طرح ميشود؛ ولي همانطور که گذشت، اين دانشها همخانوادهاند و از سوي ديگر، تفکر نقدي اين مباحث را به صورت کاربرديتر پي ميگيرد و همانطور که از اسم آن بر ميآيد، به نقد و تحليل تفکر ميپردازد تا عيار آن را بسنجد. مشابه با مباحث تفکر نقدي، در سنت علمي مسلمانان «آداب المناظره» وجود دارد که به بررسي بايستههاي تحليل معرفتي و برخورد با انديشهها ميپردازد. سازوکار تبيين و نقد از ديگر مباحث مهم و محوري اين دانش است.2. ارزشسنجي معرفتي در قرآن کريم
قرآن که کتاب راهنماي هدايت و رهايي از ضلالت است، با سبک خاص خود به ارزيابي معارف بشري و نيز توصيههاي معرفتي پرداخته است که با تتبع در آيات، ميتوان آنها را اصطياد کرد. پيش از شروع بحث لازم است به چند نکته توجه شود:1. اين پژوهش، نگاه روايات به مسئله را بررسي نميکند و صرفاً بر آيات متمرکز است؛ هرچند گنجينهي معارف اهل بيت (عليهمالسلام) هم خرمني از قواعد ارزشسنجي را دربردارد و ميتواند مفسر و مبين معيارهاي قرآني باشد.
2. همچنين اقوال دانشمندان ديني جز در تفسير برخي آيات، محور اين نوشتار نيست؛ مانند حجيت ظن در اصول عقايد يا حجيت و گسترهي تقليد و...
3. عمل و عقيده دو ساحت جدا هستند که البته طبق رأي مشهور، هر دو در ايمان دخيلاند. اين پژوهش بر عقيده و احتجاج متمرکز است؛ وگرنه معيارهاي ديگري ميتوان افزود که در آن عمل ارزيابي شده باشد و اين دو در برخي از نوشتهها خلط ميشوند.
4. بحث از موانع معرفت که در معرفتشناسي و نيز از منظر قرآن قابل طرح ميباشد، با بحث فعلي ما متميز است.
5. در اين پژوهش، معرفت و باور به يک معنا به کار رفتهاند؛ چراکه قرآن کريم، معرفت را در معناي مصطلح آن (باور صادق موجه) به کار نبرده است.
مبناي قرآن در ارزشسنجي را ميتوان در سه محور بررسي کرد:
الف) ارزشسنجي معرفتي به لحاظ ميزان اعتقاد فرد و همخواني آن با واقع
هر باوري دوسويه دارد: ذهن و عين. از طرفي باور در ذهن صاحب آن شکل ميگيرد و فرد نيز نسبت به آن حالت رواني خاصي دارد؛ مثل اينکه کاملاً به آن معتقد است يا مقداري ترديد دارد يا.... از طرفي اين باور يا مطابق با واقع هست يا نيست. اين دو معيار، حالتهاي مختلفي را ميآفريند؛ از جمله يقين، ظن، علم، اطمينان، شک و.... قرآن کريم به بيان اين موارد و نيز داوري ميان آنها پرداخته است که به آن ميپردازيم.1. يقين
1-1. کاوش لغوي
واژهپژوهان معاني متعددي براي يقين ذکر کردهاند، يقين حالت نفساني است که نابودگر شک (ابن فارس، 1404 ق، ج 6، ص 157 / ابن منظور، 1408 ق، ج 7، ص 324)؛ فراهم کنندهي آرامش روحي (راغب اصفهاني، 1416 ق، ص 892)؛ برآمده از انديشه و استدلال (فيومي، 1425 ق، ص 351) و رسيدن به آگاهي بعد از شک (عسگري، 1421 ق، ص 63) است. در مجموعه اين معاني، بيشتر بر حالت رواني صاحب باور يقيني تأکيد شده است. در عباراتي ديگر از واژهپژوهان، يقين به معناي علم بدون شک (دهخدا، 1377، جرجاني، 1424 ق، ص 363 / راغب اصفهاني، 1416 ق، ص 892) است و در برخي عبارات، هر دو با هم جمع شده است: «هو العلم الثابت في النفس بحيث لايقبل الشک و فيه سکون للنفس و طمأنينه» (مصطفوي، 1360، ج 14، ص 263).با بررسي عبارتهاي ديگر لغتشناسان و جمعبندي عبارتهاي پيشگفته ميتوان گفت يقين بالاترين حد از آگاهي است که صاحب آن به هيچوجه ترديدي در آن ندارد و متعلق يقين امر واضحي است که صاحب آن را به آرامشي دروني ميرساند. در اين ميان، گفته فيومي که حتماً يقين بايد برآمده از استدلال باشد، محل ترديد است و ديگران، او را در اين فقره ياري نکردهاند؛ البته وي با استفاده از همين نکته ميگويد که علم خدا را يقين نمينامند که نکته درستي است؛ ولي ميتواند علت ديگري داشته باشد. اين معناي از يقين به معناي اصطلاحي آن اشبه است تا معادل لغوي.
1-2. کارکرد اصطلاحي
يقين در علوم گوناگون، کاربردهاي خاصي دارد که ريشههاي اين اختلاف را ميتوان در معاني لغوي آن يافت. به طور کلي يقين به دو گونه معرفتشناختي و روانشناختي قابل تقسيم است که هرچند هر دو نقش اعتقاد فرد را در آن در نظر ميگيرند، در اصطلاح اول بر مطابقت آن با واقع و ضرورت عدم زوال آن تأکيد ميشود و در اصطلاح دوم، آرامش حاصل از آن در فرد برجسته ميگردد.يقين روانشناختي «مطلق اعتقاد جازم» است که فرد از لحاظ رواني، به قضيهاي معتقد است و احتمال خلاف نميدهد و در اثر آن، حالت سکون و آرامش بر او حاکم ميشود؛ اما يقين منطقي و معرفتشناختي چنين نيست. اين يقين داراي دو اصطلاح است: يقين بالمعني الاعم به اين معنا که «الف، ب است» و در عين حال معتقد باشيم «ممکن نيست الف، ب نباشد»؛ و يقين بالمعني الاخص هم قيدي اضافه بر آن دارد که اين اعتقاد در آينده نيز زوالناپذير باشد؛ البته در هر دو، مطابقت با واقع هم شرط است (ابن سينا، 1404 ق، ص 2؛ ر.ک به: حسينزاده، 1382، 77-83). بنابراين در سه سطح مختلف، سه ملاک گوناگون براي يقين ذکر شده که البته مورد اخير بسيار کمياب است: قسم اول (يقين روانشناختي) شامل جهل مرکب هم ميشود؛ قسم دوم (بالمعني الاعم) شامل يقين تقليدي هم ميشود؛ اما قسم سوم حتماً بايد برآمده از استدلال و تحقيق بوده، استحالهي تخلف آن مبرهن باشد.
1-3. کاربرد قرآني
در قرآن کريم 28 بار از ماده «ي ق ن» در قالب اوزان گوناگون استفاده شده است. يقين گوهري گرانبها است که قرآن بسيار به سوي آن تحريض کرده و آن را غايت قصوا شمرده است و مؤمنين (نمل: 2-3)، متقين (بقره: 2-4) و محسنين (لقمان: 3-4) را اهل يقين ميداند. نکات زير را ميتوان درباره نگاه قرآن به مسئلهي يقين ذکر کرد:1. در قرآن کريم يقين هم به معناي روانشناختي آن به کار رفته است، و هم به معناي معرفتشناختي آن. وقتي سخن از يقين ابراهيم (عليهالسلام) به ميان ميآيد (انعام: 75) منظور آرامش رواني اوست و وقتي کلام درباره اعتقاد يقيني مؤمنان به آخرت است (بقره: 4) منظور يقين معرفتشناختي است.
2. براي اهل يقين، پاداشهاي گرانبهايي قرار داده شده است؛ از جمله رحمت الهي (جاثيه: 20)، هدايت الهي (همان) و شناخت آيات الهي (جاثيه: 4 / مائده: 5).
3. براي اکتساب يقين، زمينههايي وجود دارد؛ از جمله اخبار غيب (مدثر: 30-31)، ارائهي ملکوت (انعام: 75)، تفکر (جاثيه: 4 / رعد: 2 / طور: 35-36) و عبادت (حجر: 99).
4. يقين داراي مراتبي است: حقاليقين، عيناليقين و علماليقين. «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيقِينِ» (تکاثر: 5)، «ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَينَ الْيقِينِ» (همان: 7)، «إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيقِينِ» (واقعه: 95). از اين سه، علماليقين از همه پايينتر است که از سنخ باور و عقيده است و در حقيقت به باوري جازم و راسخ ميگويند که قطعي و تخلفناپذير باشد. بالاتر از آن عيناليقين به معناي مشاهده و معاينه است و در جايي به کار ميرود که فرد بدون واسطه معلوم را ميبيند. حال اگر فرد آن را به صورت دروني يافت و لمس کرد، به مقام «حقاليقين» رسيده است (قرضاوي، 1416 ق، ص 119-121 / طباطبايي، 1379، ج 20، ص 544).
5. يقين قرآني اعم از يقين فلسفي است؛ زيرا گاهي يقين با هوشياري فطري و تسليم براي انسان حاصل ميشود، نه دليل (الکردي، 2004 م، ج 1، ص 198) و اينکه قرآن مؤمنان را به داشتن يقين به غيب، وصف و مدح ميکند، منظور فلاسفه و دانشمندان مؤمن نيست، همچنين قرآن ظن را در برخي از موارد ستوده است که منظور مجرد، ترجيح يکي از طرفين نيست؛ بلکه مقصود نزديک شدن به مقام يقين است و در حکم يقين محسوب ميشود؛ هرچند جزم کاملي در ميان نباشد (همان).
با بررسي لغوي، اصطلاحي و کاربردهاي قرآني يقين - هرچند جاي کاوش بيشتري دارد - مييابيم که غايت قصواي مدرَکات، يقين است و قرآن کريم به اين درجه از آگاهي اهميت فراواني داده است؛ البته اين به معناي برنتابيدن اعتقاد با درجه کمتر از يقين نيست و به ديگر سخن، اين سقف مطلوب قرآني براي اعتقاد به باور است. نکته ديگر اينکه قرآن کريم صرفاً يقين علمي را نميخواهد و التزام عملي و تن دادن به ملزومات آن را نيز ميطلبد و قومي را که يقين داشتند و پايبند يقين خود نبودند، شديداً نکوهش ميکند: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا» (نمل: 14).
2. علم
2-1. کاوش لغوي
علم به معاني يقين و معرفت (فيومي، 1425 ق، ص 221) ادراک حقيقت اشيا (راغب اصفهاني، 1416 ق، ص 580) نقيض جهل (فراهيدي، 1426 ق، ص 675) و ويژگي در شيء که با آن از ديگران متمايز ميشود (ابن فارس، 1404 ق، ج 4، ص 109) آمده است. برخي با کاوش در معاني ذکر شده، مادهي «ع ل م» را اصلي جامع به معناي حضور و احاطه بر شيء دانستهاند که اگر با تمييز و ادراک خصوصيات معلوم همراه باشد، «معرفت» است و اگر به سکون و طمأنينه بينجامد، «يقين» خواهد بود (مصطفوي، 1360، ج 8، ص 260). آنچه عرف از اين ماده ميفهمد، آگاهي يافتن بر چيزي و انکشاف آن است و معاني لغوي ذکر شده هم بيان ديگري از همين ويژگي علم هستند.2-2. کارکرد اصطلاحي
در مسير معاني لغوي علم، تعريفهايي براي آن در برخي علوم ذکر شده است تا مسائل آن علوم روشنتر شود. براي مثال، در منطق آمده است: «العلمُ حضورُ صورة الشيء عندَ العقل» (مظفر، 1424 ق، ص 13). يا «هو الاعتقادُ الجازمُ المطابقُ للواقع» (جرجاني، 1424 ق، ص 232). که مشابه تعريف يقين است. ابن سينا آن را چنين تعريف ميکند: «هو اَن تکونَ حَقيقَتُهُ (الشيءُ) مُتمثّلَةً عندَ المُدرک يُشاهدُها ما به يُدرَک» (ابن سينا، 1403 ق، ج 2، ص 308) و ملاصدرا هم آن را فوق مقوله و غيرقابل تعريف ميداند و «حُضورُ مُجَرَّدٍ عندَ مُجَرَّدٍ» را منبّه بر آن ميداند (صدرالدين شيرازي، 1426 ق، ج 3، ص 293)، همچنين علم تقسيمات متعددي در علوم مختلف دارد؛ از جمله بديهي و نظري، حضوري و حصولي و....2-3. کاربرد قرآني
مشتقات مادهي «علم» در قرآن فراوان به کار رفته و کاربردهاي متنوعي از آن صورت گرفته است. از جمله:1. در آيات فراواني سخن از علم خدا به ميان آمده است که تفصيل آن در بحث صفات خدا و امکان اشتراک معنوي يا لفظي واژههاي مستعمل ميان خدا و انسان ذکر ميشود.
2. خداوند علم را گوهري ميداند که به انبياي خود ارزاني داشته است؛ از جمله نوح (هود: 32-33)، لوط (انبياء: 74)، موسي (قصص: 14)، داود (بقره: 251)، سليمان (نمل: 15)، عيسي (مائده: 110) و محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) (نساء: 113) همچنين مطلق علم داشتن بهتر از علم نداشتن است (زمر: 9) و خداوند صاحبان علم را تکريم کرده است: «يرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» (مجادله: 11).
3. دوسويهي عمر آدمي، خالي از هرگونه علم است: «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيئًا» (نحل: 78) و «وَمِنْكُمْ مَنْ يرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيلَا يعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيئًا» (حج: 5). طبق اين آيه به تمام مدرکات بشري علم اطلاق شده است؛ اعم از اکتسابي و فطري، نظري و بديهي، تصوري و تصديقي و....
4. علم نداشتن در آيات فراواني مذمت شده است و خداوند انسانها را به دليل تمسک به چيزهايي که نميدانند، عتاب کرده است: «أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (بقره: 80). «يعْبُدُونَ... مَا لَيسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ» (حج: 71) و آن را دستمايه اغواي شيطان دانسته است: «إِنَّمَا يأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (بقره: 169) و ميخواهد در نادانستهها به اهل ذکر مراجعه کنيم: «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (انبيا: 7).
5. قرآن تبعيت غير از سبيل علم را مطلقاً نفي ميکند: «وَلَا تَقْفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء: 36) در قرآن همچنين از پيروي ظن نهي شده است که در بحث بعدي خواهد آمد. نکته اينجاست که اگر علم به معناي يقين و اعتقاد جازم باشد، تبعيت کلي از اين آيه سوره اسراء محال يا مشکل است؛ زيرا فراهم کردن اعتقاد جازم در بسياري موارد غيرممکن است. اين بحث در ميان اصوليان بوده که آيا ظنون و اماراتي که از طريق خود شرع ثابت شدهاند و حجيت دارند، با اين آيه در تنافي هستند يا خير؟ عدهاي اين آيه را مختص اصول عقايد دانستهاند (خراساني، 1426 ق، ص 295) و عدهاي معتقدند حجيت ظنون، اين آيه را تخصيص ميزند (انصاري، 1422 ق، ج 1، ص 69) و عدهاي سخن از حکومت گفتهاند (نائيني، 1428 ق، ج 3، ص 16). به مدد برخي روايات و با تأمل در مسئله، در مييابيم که منظور فقط علم به معناي يقيني آن نيست، بلکه علم و علمي است؛ يعني گاهي اوقات پشتوانه يک غيرعلم، علم است که آن را علمي ميخوانند و به لحاظ همين پشتوانه بايد به آن علمي عمل کرد. از جمله در خود همين آيه که يک حکم کلي را در مياندازد، ظهور الفاظ يک ظن است که به بناي قطعي عقلا - که ظهور را حجت ميدانند - تبعيت از معناي ظاهري لفظ، واجب و پيروي از علم خواهد بود؛ بنابراين مقصود از علم در آيه شريفه، حجت علمي است. حال يا خود مطلب مبرهن و متقين باشد يا از طريقي معلوم باشد که حجيت آن طريق، مبرهن و متيقن باشد؛ هرچند اين دومي به اصطلاح «علم» نخواهد بود (طباطبايي، 1379، ج 13، ص 126-127).
3. ظن
3-1. کاوش لغوي
واژهپژوهان ظن را به معناي عدم يقين (فيومي، 1425 ق، ص 200 / ابن فارس، 1404 ق، ج 3، ص 462) و شک (فراهيدي، 1426 ق، ص 589 / ابن فارس، 1404 ق، ج 3، ص 462) دانستهاند و راغب آن را چنين ميشناساند: «اسمي براي ماحصل أماره است که اگر قوت يابد، به علم ميگرايد و اگر ضعيف شود، از توهم تجاوزنميکند» (راغب اصفهاني، 1416 ق، ص 539) صاحب التحقيق اصل جامع در مادهي «ظن» را اعتقاد ضعيف غير جازم ميداند که در آن يقين مستند به دليل قاطعي وجود ندارد و اغلب مخالف واقع در ميآيد (مصطفوي، 1360، ج 7، ص 180).3-2. کارکرد اصطلاحي
همنوا با معناي لغوي، در علوم منطق، اصول و... معنايي اصطلاحي براي ظن وجود دارد. منطقدانان آن را ترجيح يکي از دو طرف قضيه (نفي يا اثبات) با تجويز طرف ديگر ميدانند (مظفر، 1424 ق، ص 339). در اصول نيز هم به طرف راجح در ذهن «ظن» ميگويند و هم به اسبابي که ظن را ميآفرينند، مثل خبر واحد، همچنين ظن داراي تقسيماتي متعددي است از جمله: ظن نوعي و شخصي، ظن خاص و مطلق و....$ 3-3. کاربرد قرآني
جداي از مواردي معدود که ظن را به معناي يقين دانستهاند؛ مانند «الَّذِينَ يظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ» (بقره: 46)، قرآن کريم نگاه منفي به ظن دارد و در مقام توصيف و توصيه، اين نگاه را بازتاب ميدهد. در قسم اول آياتي مانند «وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَينَا لَا يرْجَعُونَ» (قصص: 39)، «وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً» (کهف: 36)، «وَلَكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يعْلَمُ كَثِيرًا مِمَّا تَعْمَلُونَ» (فصلت: 22) و...، بعضي از معرفتهاي بشري و عمدتاً منکران مبدأ و معاد را ظني ميشمرند و آياتي چون «إِنْ يتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» (انعام: 116 / يونس: 66 / نجم: 23) غالب و بلکه همه عقايد آنها را ظني معرفي ميکنند. قرآن کريم در آياتي به داوري درباره ظن ميپردازد و ميفرمايد: «إِنَّ الظَّنَّ لَا يغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيئًا» (يونس: 36 / نجم: 28) و «اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ» (حجرات: 12) و در بعضي آيات ظن را با صفت «غير الحق» قرين ميسازد: «يظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيرَ الْحَقِّ» (آل عمران: 154). کاوش در آيات ديگر، تأييدي بر همين مبناي قرآن است که ظن را نکوهيده ميشمارد. حال بايد نگريست که با توجه به معرفتهاي ظني انسانها که اغلب معارف آنها را تشکيل ميدهند و نيز کميابي گوهر يقين، مفاد اين آيات چيست؟ عدهاي آيات ناهي از تبعيت ظن و حجيت نداشتن آن را مربوط به اصول عقايد ديني دانستهاند و به اصطلاح، آن را تقييد کردهاند. به اين ترتيب، ظن در اصول عقايد حجت نيست وگرنه در احکام فرعي و عملي حجت و متبع است. عدهاي هم مراد از ظن در آيه را باور راجح (معناي لغوي) ندانستهاند؛ بلکه آن را غير حجت پنداشتهاند، همانطور که منظور از علم در آيه «وَلَا تَقْفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» را حجت معتبر شمردهاند (سبحاني، 1421 ق، ج 2، ص 174). در علم اصول، منازعهاي فراگير درباره تفسير اين دو آيه وجود دارد؛ مثلاً عدهاي آيه نهي از ظن را آبي از تخصيص دانسته و عدهاي آن را قابل تخصيص يا حکومت ادله ديگر دانستهاند.
با تتبع در آيات قرآني در مييابيم که اغلب تحذيرات از ظن درباره مسائل مهم مبدأ و معاد و رسالت و... است و اصلاً ارتباطي با مسائل فرعي و احکام عملي ندارد. بسيار روشن است که بيشتر معرفتهاي معمولي مردم ظني است و زندگي آنها براساس ظنون شکل گرفته است؛ بنابراين خيلي بعيد است که قرآن معارف روزمره را از حجيت بيندازد و بررسي اين آيات، ديدگاه اختصاص نهي از ظن به اصول عقايدي را تقويت ميکند. نکتهي ديگر اينکه ممکن است همين ظنون در نظر آنها علم باشد و اطمينانآفرين؛ ولي خداوند به لحاظ واقعيت قضاوت کرده و علمي را که براساس مباني موهم به دست آمده باشد، ظن ميشمرد. سخن در اصابه به واقع و صدق اعتقاد نيست - هر چند اغلب چنين است - سخن در آن است که بدون داشتن حجت معتبر و دليل قاطع و صرفاً براساس هوا و هوس نبايد به چيزي معتقد شد (ر.ک به: مصطفوي، 1360، ج 7، ص 181).
4. شک
4-1. کاوش لغوي
کتب لغت معانياي همچون تداخل (ابن فارس، 1404 ق، ج 3، ص 173) خلاف يقين (جوهري، 1426 ق، ص 4 / فراهيدي، 1425 ق، ص 489) تردد بين دو شيء، چه يک طرف غالب باشد، چه نباشد (فيومي، 1424 ق، ص 167) و تساوي دو امر نقيض که گاهي هر دو نشانهي تأييد دارند و گاهي هيچيک ندارد (راغب اصفهاني، 1416 ق، ص 461) را براي شک شمردهاند. برخي اصل جامع در اين ماده را امري مقابل جديت و قاطعيت در حکم يا عمل دانستهاند که امري عرفي است و نيازي به ترازوي سنجش نصف نصف طرفين ندارد و همان عدم ترجيح عرفي است (مصطفوي، 1360، ج 6، ص 105).4-2. کارکرد اصطلاحي
استعمالات لغوي شک، معاني اصطلاحي مشابه براي اين واژه در علومي چون فقه، اصول، منطق و... ايجاد کرده است. در يک اصطلاح، شک حالت نفساني مقابل قطع و ظن است که ذهن در طرفين متعارض ترديد داشته باشد. در يک کاربرد، مقابل يقين است که اعم از ظن هم خواهد بود. در استعمال سوم به قائم نبودن حجت و برهان بر چيزي اطلاق ميگردد.4-3. کاربرد قرآني
از مادهي «ش ک ک» فقط صورت «شک» (اسم ثلاثي مجرد) آن هم پانزده بار در قرآن کريم به کار رفته است. با بررسي اين آيات در مييابيم که شک هم به معناي خنثا و معمولي خود استفاده شده: «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيكَ» (يونس: 94) که به پيامبر نسبت داده شده و در معناي حقيقي به کار برده شده است و هم در معناي منفي و بيشترين کاربرد قرآني شک براي تحقير شکاکان است؛ چرا که ايشان شک خود را دستمايهي انکار کتب آسماني و انبياي الاهي قرار داده بودند.قرآن شک در الوهيت خدا را نيز امري مستنکر و غريب ميشمرد و خلق زمين و آسمان را ماحي هر نوع ترديد ميداند: «أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (ابراهيم: 10). شکاکاني که قرآن از آنها ياد ميکند، دو دستهاند: دستهي اول آنهايي که به شک خود اعتراف ميکنند: «إِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيهِ مُرِيبٍ» (همان: 9). و دستهي دوم کساني هستند که به انکار نبوت و معاد و ربوبيت خدا ميپردازند؛ ولي در حقيقت جزمي به آن ندارند و خداوند از رسوايي ترديد در دل آنها پرده بر ميدارد: «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْهَا» (نمل: 66)؛ (جوادي آملي، 1387، ص 226-228). البته عنصر شک در قرآن با واژهها و اسلوبهاي گزارهاي ديگر نيز بيان شده است؛ مثل «ريب»، «مذبذبين» (نساء: 148) و «أَيمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يدُسُّهُ فِي التُّرَابِ» (نحل: 59) و....
خلاصه اينکه قرآن کريم - به جز چند مورد که شک را مذموم ندانسته (شوري: 14 / يونس: 94) - هيچگاه بر شک و ترديد صحه نگذاشته و حتماً خواستار مرتفع شدن آن است؛ بنابراين شک ارزش معرفتي ندارد؛ بلکه آفت معرفتي محسوب ميشود که بايد در رفع آن کوشيد.
5. ديگر واژهها
لغات ديگري در فهرست واژگاني قرآن کريم يافت ميشود که مفاد يا قريب به مفاد واژههاي پيش گفته را به دست ميدهند؛ از جمله «ريب»، «مريه» و «امتراء» که در معناي شک به کار رفتهاند و «زعم» و «خرص» در معناي ظن که با واکاوي فرهنگ لغات و کارکردهاي قرآني، نگاه منفي و کمارزش دانستن آنها در آيات قرآن مشهود است، همچنين اطمينان حالتي ممدوح است که اگر متعلق آن هم امر مثبتي باشد، مورد تشويق قرآن است: «الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ» (رعد: 28) و در غير اين صورت، خير: «إِنَّ الَّذِينَ لَا يرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا» (يونس: 7).6. برآيند
ميتوان حالات رواني و ميزان اعتقاد صاحب باور را با توجه به مطابقت با حقيقت به چند دسته تقسيم کرد:در بخش بعدي، تقليد تحليل ميشود که بازگشت آن يا به ظن است يا يقين و نيز جهل مرکب هم به يقين بالمعني الاعم باز ميگردد، همچنين وهم به اين معنا در قرآن کاربرد ندارد؛ بنابراين صورتبندي قرآني از معارف چنين است:
در «ظن» فرد يک طرف را ترجيح ميدهد و به آن معتقد ميشود؛ ولي برهان قاطعي بر آن ندارد و چون جاي تلاش و پژوهش بيشتر است، قرآن اکتفا بر آن مقدار را مذمت ميکند و لذا گمان و ظن در قرآن بسيار مذموم است: «إِنَّ الظَّنَّ لَا يغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيئًا» (نجم: 28)، حال چه در واقع صادق باشد يا باطل (مصطفوي، 1360، ج 7، ص 181).
سفارش قرآن به علم است؛ يعني اعتقاد جازم و قلبي، آن هم با پشتوانه و حجت. اگر علم همراه با ادراک خصوصيات و تمييز معلوم باشد، «معرفت» نام دارد و اگر به حد آرامش يقيني برسد، «يقين» ناميده ميشود (همان، ج 8، ص 206). قرآن کريم معيار را علم ميداند و ارزش را به آن ميدهد. طبق احاديث، خداوند دو حجت دروني و بيروني (عقل و انبيا) را ارزاني انسان داشته است (کليني، 1426 ق، ج 1، ص 12) و از انسان ميخواهد تا با به کارگيري اين منابع الاهي، اعتقادات خود را علمي کند و از حدس، گمان، طَيَره، شک، تخمين و... بپرهيزد. يقين غايت قصواي علم است که در برخي امور ممکن است و قرآن هم آن را مطالبه کرده، ممدوح ميشمارد - مانند غيب، آيات الاهي و... - ولي کف مطالبات خود را علم ميخواند که توضيح تفصيلي آن گذشت.
پينوشتها:
1. دانشجوي دکتري کلام مرکز تربيت مدرس دانشگاه قم.
منبع مقاله :
قائمينيا، عليرضا؛ (1392)، قرآن و معرفتشناسي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}